یادش بخیر یه زمانی، روزی نبود وبلاگو چک نکنم و تموم دغدغه هامو توش ننویسم....از اومدن پاییز خیلی خوشحالمکی باورش میشه دانیال داره دوسالش تموم میشه؟ واقعا چقدر تند تند گذشتخداروشکر که هستواقعا این چند وقته که همه جوره توی فشار و ناراحتی بودیم وجودش نعمت بود برامونمسئله برادرم هنوز به قوت خودش باقیه و میشه گفت بدتر هم شده ولی من دیگه سر شدمبرادرم با بچه هاش و پیراهن تنش برگشته و خانومش همه چیزو گرفتههزار جور حرمت شکنی و ... پیش اومد که واقعا گفتنی نیستفقط خدا میدونه برای هرکدومش چه فشاری بهمون وارد شدراستش دیگه سر شدم دیگه دلم برای برادرم نمیسوزه چون مسبب همه چیزو خودش میدونمآدمی که نتونه روابطو مدیریت کنه و عین غلام حلقه به گوش رفتار کنه و اجازه بده خانومش به تک تک ما بی احترامی کنه و فحش بده لایق چیه؟چرا قوی نبود چرا انقدر احمقانه رفتار کرد چرا مواظب خودش و بچه هاش نبود چرا توی اون زندگی سیاه بچه دار شد و هزار تا چرای دیگه تو ذهنمهالان اگر پشیمون بود و دست خودشو میگرفت و بلند میشد از جونم مایه میذاشتم کمکش کنم ولی خنده داره اگه بگم مدام دنبال اینه که دوباره خانومش برگرده تا شروع کنه و تنها حرفش اینه که بخاطر بچه هام مجبورمحالا تو خودتو به درو دیوار بکوب که بابا اون اگه بچه میخواست برات شرط نمیذاشت فلان خونه و مغازه به نامم کنین وگرنه برنمیگردممادر دلسوز با بچه هاش قمار میکنه؟این وسط برادرم هم برای بابای خوبی بودن تلاشی نکرده و در عوض تا تونسته گند کاری کرده که مبادا عقب نمونهخیلی ببخشید ولی زن و شوهر تپه ای نریده باقی نذاشتن(الان فقط همین جمله اومد تو ذهنم:/)دیگه نگم چقدرررر این دوتا بچه اسیب دیدن و چقدر از لحاظ روحی داغوننخیلی خیلی زیاد اذیت میکنن که من بهشون حق میدم چون توی جغد...
ما را در سایت جغد دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 0sedayesokoot0013 بازدید : 65 تاريخ : جمعه 3 تير 1401 ساعت: 23:09